حالت تاریک
  • یکشنبه, 1403/10/30 شمسی | 2025/01/19 میلادی
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن خاورستان | khavarestan هستید؟
می‌رم جبهه تا برای آخرتم کاری کنم!
وصیت‌نامه شهید لطف‏‌الله خدر؛

می‌رم جبهه تا برای آخرتم کاری کنم!

شهید لطف الله خدر در وصیت‌نامه‌اش نوشته: می‌رم جبهه تا برای آخرتم کاری کنم!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، «شهید لطف‌الله خِدِر»‌ بیستم بهمن‌ماه ۱۳۴۷ در شهرستان سرخه چشم به جهان گشود. پدرش اکبر، کارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانش‌‏آموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی‌ماه ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به کتف، شهید شد. مدفن وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

آدم گریه‌اش می‌گیره

روی چادرشب دراز کشیده بود و کتاب می‌خواند. گاهی وقت‌ها هم کتاب را می‌بست و اشک می‌ریخت. به مادرش گفتم: «یک ربعی می‌شه این بچه رو از پشت پنجره نگاه می‌کنم، حالش خوبه؟» از اتاق بیرون رفتم. کنارش روی چادرشب نشستم و گفتم: «فرش می‌آوردی روش می‌نشستی.»

گفت: «همین خوبه.» باید سر صحبت را با او باز می‌کردم. دوباره گفتم: «از عملیات تازه چه خبر؟ کربلای یک بود مگه نه؟» کتاب را گذاشت کنار و از حال و هوای عملیات برایم حرف زد. پرسیدم: «چه کتابیه داری می‌خونی؟» جواب داد: «کتاب آقای دستغیب در مورد قیامته. چیز‌هایی نوشته که آدم گریه‌اش می‌گیره.»

(به نقل از پدر شهید)

اونجا برای آخرتم می‌تونم کاری کنم

لحن صدایم را عوض کردم. با حالت التماس گفتم: «داداش‌جان! مامان گریه‌و‌زاری می‌کنه، نرو!» گفت: «مامان یک قهرمانه.» بلند شد و ساک را در کنار اتاق گذاشت. بچه‌ام را بوسید و گفت: «اینجا باشم چه کار کنم؟ اونجا لااقل برای آخرتم می‌تونم کاری کنم.»

(به نقل از خواهر شهید)

تا آخر جنگ نمی‌مونم چون شهید می‌شم

داداش فضل‌الله، بزرگمان بود. حرف‌هایمان را به او می‌زدیم. لطف‌الله بیشتر از همه ما با او دردودل می‌کرد. روی حرفش، حرفی نمی‌آورد. دور هم جمع بودیم. لطف‌الله گفت: «اگه برم و برنگردم، مادر تو رو داره، نگذار گریه کنه.»

داداش فضل‌الله از لحن حرف زدنش تعجب کرد. با اشاره فهماندم که چیزی نگوید. داداش به شوخی پرسید: «مگه قراره شهید بشی؟» لطف‌الله گفت: «آره ولی تا آخر جنگ نمی‌مونم، چون شهید می‌شم.»

(به نقل از خواهر شهید)

حال و هوای معنوی گردان

آماده شدیم که برویم. پرسیدم: «همیشه شب‌های جمعه توی گردان، مراسم دعای کمیل می‌گیرین؟» با ذوق و شوق جواب داد: «اگه بیای توی گردان چیز‌های دیگه‌ای هم می‌بینی.»

گفتم: «لطف‌الله! چرا این‌قدر اصرار داری بیام توی گردان؟» دستم را کشید و با خودش برد. باید صبر می‌کردم تا جوابم را بدهد. بعد از مراسم پرسید: «حال و هوای معنوی بچه‌های گردان چطور بود؟ تا به حال این جوری دعای کمیل خوندی که به دلت بنشینه؟» حرفی نداشتم که بزنم. جواب سؤالم را فهمیدم. از واحد خودمان به گردان منتقل شدم.

(به نقل از دوست شهید، عبدالحمید اختری)

نماز اول وقت

توپ را انداخت بیرون زمین و رفت طرف رختکن. گفتم: «لطف‌الله! کجا؟» به بلندگوی زمین اشاره کرد و گفت: «بازی بسه!»

صدای اذانِ بلندگو پیچیده بود توی فضای زمین. اعتراض کردیم تا آخر بازی زیاد نمانده، ولی لطف‌الله گفت: «برنامه‌ریزیمون از این به بعد طوری باشه که برای نماز اوّل وقت بریم مسجد!»

(به نقل از دوست شهید، عبدالحمید اختری)

اگه هر جمعه بیای سر خاکم، راضی هستم

گفت: «اگه همین کار رو بکنی و هر جمعه بیای سر خاکم راضی هستم.» خنده‌ام گرفت و گفتم: «لطف‌الله تو شهید بشی و خاکریز شهید شدن رو رد کنی، برنامه‌های زیادی برات دارم.» هر دو خندیدیم.

 

این بار قبل از عملیات، حرف‌هایش بوی رفتن می‌داد. از او پرسیدم: «چند ساعت دیگه عملیات شروع می‌شه، واقعاً اگه شهید بشی به حمد و سوره ما شب جمعه نیاز داری؟» جدی گفت: «چرا که نه! این‌ها هدیه‌هایی است که از طرف شما میاد.»

(به نقل از دوست شهید، عبدالحمید اختری)

درختی از آلبوم عکس شهیدان

روی پله نشسته و به درخت خیره شده بود. یک لحظه هم چشم برنمی‌داشت. صدایش زدم ولی جوابی نداد. با صدای بلندتری گفتم: «لطف‌الله! چه کار می‌کنی؟» به خودش آمد و گفت: «سلام!»

گفتم: «باز این درخت رو کردی آلبوم عکس؟ یکی از دوستات شهید شد و عکس همه رو آویزان کردی به درخت؟» گفت: «بابا! درخت پر شده از عکس بچه‌هایی که حالا نیستن. همه ما یک روز با هم بودیم. پس کی می‌شه من هم برم پیش اون‌ها؟»

(به نقل از پدر شهید)

مادرش گفت: «من مادرم، وقتی می‌گن شما چیزی ندارین بخورین، دلم طاقت نمیاره.»

لطف‌الله پول‌هایش را درآورد و گفت: «بیشتر پول‌هایی رو که به من دادین هنوز خرج نکردم. منافقین می‌خوان با حرف‌های دروغ، کاری کنن که خونواده‌ها نگذارن بچه‌هاشون به جبهه برن و اونجا خالی بمونه.»

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.