تسنیم وحی؛
تفسیر صفحه ۴۲۳ قرآن کریم
درباره نشانه ایمان که تسلیم در برابر امر خدا و رسول اوست، در صفحه ۴۲۳ قرآن بخوانید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی«خاورستان»، در نکات تفسیری صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم، سورۀ احزاب آمده است:
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۳۶ - تفسیر نور:
«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً» «و هیچ مرد و زن با ایمانی حقّ ندارند هنگامی که خدا و رسولش امری را مقرّر کنند، از سوی خود امر دیگری را اختیار کنند و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی نماید، پس بدون شک به گمراهی آشکاری گرفتار شده است»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۳۶:
اگر مسلمانان تسلیم این آیه بودند، پس از آن که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در غدیر خم به فرمان خداوند علی علیهالسّلام را به جانشینی خود و رهبری امّت اسلام معرّفی کرد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» دیگری را بر علی علیهالسّلام ترجیح نمیدادند.
این آیه زمینهساز آیۀ بعد است که به پیامبر می فرماید: تو باید سنّتهای غلط را بشکنی و مردم حقّ ندارند در برابر خواست خداوند اعمال سلیقه کنند. این که آیۀ شریفه میفرماید: انسان در برابر فرمان خدا و رسول اختیاری ندارد، نباید برای کسی مایۀ تعجّب باشد زیرا این کار، درست مانند این است که پزشک با قاطعیّت به بیمار خود بگوید: تو حقّ نداری غیر از آنچه من دستور دادهام غذا یا دارویی مصرف کنی. خداوند نیز ما را از انتخاب آزاد، طبق میل شخصی در برابر فرامین الهی منع کرده است، زیرا او راه سعادت ما را بهتر از ما میداند.
در روایت میخوانیم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «یا عباد الله انتم کالمرضی و رب العالمین کالطبیب ... الا فسلموا لله امره تکونوا من الفائزین» (میزان الحکمه، ج ۴، ص ۵۴۵) «ای بندگان خدا! شما هم چون بیمار و خدا مانند طبیب است، مصلحت مریض در نسخۀ طبیب است نه آنچه بیمار تمایل دارد، پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید. در نظام حکومت دینی، خدا محوری بر دموکراسی و مردمسالاری حاکم است، زیرا نظر مردم مادامی ارزش دارد که مخالفِ حکم خدا نباشد.
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۳۷ - تفسیر نور:
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» «و (به یاد آر) زمانی که به (زید بن حارثه،) کسی که خداوند بر او نعمت (اسلام و ایمان) داده بود و تو (نیز) به او نعمت (آزادی) داده بودی میگفتی: همسرت را نگاه دار (و او را طلاق نده) و از خدا پروا کن و در دلت چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. پس چون دوران کامیابی زید از همسرش پایان یافت (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو در آوردیم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسر خواندههایشان هنگامی که طلاق گیرند مشکلی نباشد، و فرمان خداوند انجام شدنی است»
نکتههای سوره احزاب - آیه ۳۷:
«ادعیاء» جمع «دعی» به معنای پسرخوانده است.
«وطر» به معنای نیاز و حاجت است.
به گفتۀ اکثر مفسّران و مورّخان، این آیه مربوط به زید بن حارثه است. او برده ای بود که خدیجه به پیامبر اسلام بخشید و حضرت آزادش نمود. قبیلۀ زید او را از خود راندند و پیامبر زید را فرزند خواندۀ خود قرار داد. بعد از ظهور اسلام، زید به آیین محمد صلّی الله علیه و آله گروید و از مسلمانان ممتاز و فرمانده لشکر در جنگ موته شد و در همان جنگ به شهادت رسید. پیامبر از دختر عمّهاش زینب - که زنی سرشناس و از نوه های عبدالمطّلب بود - برای زید خواستگاری کرد. در آغاز، زینب خیال کرد حضرت او را برای خودش خواستگاری میکند. امّا بعد که فهمید برای زید است ناراحت شد، زیرا تا آن زمان هیچ زن آزادی (تا چه رسد به زنان سرشناس) همسر برده نمی شد. (گرچه برده ای آزاد و پسر خواندۀ پیامبر و از مسلمانان ممتاز باشد.)
پس از ازدواج، ناسازگاری بین آنان آغاز شد و زید تصمیم گرفت زینب را طلاق دهد. بارها نزد پیامبر رفت ولی آن حضرت به او میفرمود: همسرت را نگاه دار و طلاق نده، «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ». به هر حال زید او را طلاق داد و دو ضربۀ روحی و اجتماعی بر زینب وارد شد، یکی همسر زید شدن که جامعۀ آن روز این کار را نمیپسندید، دوم طلاق گرفتن.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امر خداوند مأمور شد تا دو سنّت جاهلی را بشکند.
الف: گرفتن همسر پسر خوانده که در جاهلیّت مانند گرفتن همسرِ فرزند ناروا بود.
ب: گرفتن همسر بردۀ خود که این هم در آن زمان، زشت و ناروا بود. پیامبر اکرم زینب را به ازدواج خود در آورد و به مردم اطعامی داد که برای هیچ یک از همسران دیگرش نداد. چون در این آیه جملۀ «زَوَّجْناکَها» آمده، یعنی ما زینب را به ازدواج تو در آوردیم تا عادات و رسوم جاهلی را با عمل تو بشکنیم؛ زینب نیز بر سایر همسران پیامبر مباهات میکرد که ازدواج شما به خواست پیامبر اکرم بوده ولی ازدواج من به فرمان خداوند متعال بوده است.
سؤال: مراد از جملۀ «تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ» که خداوند به پیامبر اکرم میفرماید: تو در دل، مسأله ای را پنهان داشتی که خدا آن را آشکار می کند؛ چیست؟
پاسخ: امام رضا علیهالسّلام در پاسخ سؤالات مأمون پیرامون عصمت انبیاء فرمود: خداوند نام همسران پیامبر را به آن حضرت آموخته بود و در میان آنان نام زینب دختر جحش نیز بود؛ حضرت دید او همسر زید است و چگونه زن زید همسر او خواهد شد؟ این معنا در دل حضرت بود که با حکم خداوند به ازدواج پیامبر با زینب، حکمت آن آشکار شد. (تفاسیر المیزان و نورالثقلین؛ عیون الاخبار، ج ۱، ص ۲۸۱) بنابراین پیامبر هرگز کاری خلاف عصمت و مقام نبوّت انجام نداده و از قبل علاقه ای به هیچ زنی نداشت تا چه رسد به همسر زید، پسرخوانده خود! نعوذ باللّه.
اوامر دو گونه است: مولوی، که باید عمل نمود و ارشادی که عمل کردنش به سود انسان است. در این جا امر پیامبر اکرم، که به زید فرمود: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» همسرت را نگاه دار، ارشادی بود و گرنه کسی که خداوند با جملۀ «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ» از او ستایش کرد، خلاف فرمان حضرت عمل نمیکرد. در آیۀ قبل نیز خواندیم: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تصمیم و رغبتی برای ازدواج با زینب نداشت، لذا سفارش او به زید، حفظ همسرش بوده نه طلاق او. «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ ... زَوَّجْناکَها»
با توجّه به دو آیۀ بعد که میفرماید: مبلّغان واقعی از هیچ کس جز خدا نمی ترسند، «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ» مراد از ترس پیامبر در این آیه «وَ تَخْشَی النَّاسَ»، ترس از جوسازیهایی بود که به اهداف حضرت ضربه میزد زیرا ممکن بود مردم بگویند: پیامبر با همسر یک برده یا با همسر فرزند خوانده اش ازدواج کرده است.
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۳۸ - تفسیر نور:
«ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» «بر پیامبر در (انجام) آنچه خداوند برای او تعیین کرده هیچ سختی و محذوری نیست، چنان که خداوند دربارۀ انبیای قبلی نیز این سنّت را قرار داده بود (که آداب و رسوم جاهلی و بی اساس را بشکنند)، و فرمان خدا همواره سنجیده و اندازهگیری شده است»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۳۸:
این آیه به منزلۀ قطعنامۀ آیه قبل است که رهبر دینی باید خطشکن باشد و از ملامتها نترسد و منتظر رضایت این و آن نباشد.
امام رضا علیهالسّلام فرمود: «چون خداوند میدانست که منافقان ازدواج پیامبر را با همسر زید که پسرخوانده حضرت بود، دستاویز عیبجویی او قرار خواهند داد، این آیه را نازل کرد». (تفسیر نورالثقلین و عیون الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۳)
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۳۹ - تفسیر نور:
«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسِیباً» «کسانی که پیام های الهی را ابلاغ میکنند و از خدا میترسند، و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند، و خداوند برای حسابرسی کافی است»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۳۹:
در این آیه سخن از قاطعیّت و شهامت مبلّغ در ابلاغ دستورهای الهی به مردم است، ولی باید بدانیم که در مواردی مدارا، نرمش و سکوت برای جذب قلوب لازم است.
خشیت غیر از خوف است، خشیت تأثر قلبی است که از عظمتِ امری ناشی میشود، ولی خوف انتظار وقوع امر ناپسندی است که موجب پرهیز از آن میشود. انبیاء هیچ گونه خشیتی از غیر خدا ندارند، زیرا تنها خداوند را بزرگ میبینند.
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۴۰ - تفسیر نور:
«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» «محمّد صلّی الله علیه و آله، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۴۰:
در این آیه هم کلمۀ «رسول» و هم کلمۀ «نبیّ» آمده است. «رسول» صاحب کتاب و «نبیّ» خبردهنده است، یا آنکه «رسول» پیامآور و «نبیّ» انجامدهندۀ رسالت است. (معجمالفروق اللغویة)
«خاتَمَ» به معنای نگین انگشتر است که در قدیم با حک کردن نام خود بر روی آن، پایان نامه ها و دستورها را با آن مُهر میکردند. خاتم و در اینجا کنایه از آخرین پیامبر بودن است.
گرچه در قرآن آیات فراوانی بیانگر جهان شمولی و جاودانگی آیین حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله است، مانند: «لِلْعالَمِینَ نَذِیراً» (فرقان، ۱)، «لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» (انعام،۱۹)، «کَافَّةً لِلنَّاسِ» (سبأ،۲۸) و در روایات، حدیث متواتر «لا نبی بعدی» و حدیث معروف «حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامة» (کافی، ج ۱، ص ۵۸) و ده ها حدیث دیگر بر این مطلب تأکید کردهاند، ولی این آیه روشنترین دلیل بر خاتمیّت پیامبر اسلام است.
این آیه تنها آیهای است که هم نام پیامبر و هم رسالت پیامبر را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «مُحَمَّدٌ»، «رَسُولَ اللَّهِ»، «خاتَمَ النَّبِیِّینَ»
چرا پس از اسلام انسانها به پیامبر جدید نیاز ندارند؟
پاسخ: دلیل اصلیِ تجدید نبوّتها و آمدن پیامبران جدید، دو چیز بوده است: یکی تحریف دین سابق، به گونهای که از کتاب خدا و تعالیم پیامبر پیشین امور بسیاری تحریف شده باشد و دیگری تکامل بشر در طول تاریخ که مقتضی نزول قوانین جامع تر و کامل تر بود. امّا پس از پیامبر اسلام، این دو امر واقع نشده است. زیرا اوّلًا قرآن، بدون آنکه کلمهای از آن تحریف شود، در میان مردم باقی است و ثانیاً جامعترین و کامل ترین قوانین در آن مطرح شده و بر اساس علم خداوند، تا روز قیامت هیچ نیازی برای بشر نیست، مگر آنکه حکمش در اسلام بیان شده است.
چگونه نیازهای متغیّر انسان با خاتمیّت دین سازگار است؟
پاسخ: انسان در مراحل تحصیلی خود تا درجۀ اجتهاد و دکتری به استاد نیاز دارد، پس از آن به مرحلهای میرسد که میتواند بدون استاد، نیازهای خود را از مطالبی که آموخته به دست آورد. باب اجتهاد باز است و میتوان قوانین مورد نیاز را از قواعد کلّی استنباط کرد. البتّه بر اساس اصولی که فقها برای استخراج احکام تدوین نمودهاند.
چرا رابطه بشر با عالم غیب قطع شد؟
پاسخ: وحی نازل نمیشود ولی رابطه با غیب همچنان باقی است، امام معصوم علیهالسّلام حضور دارد و فرشتگان الهی بر او نازل می شوند، (بنگرید به اصول کافی بحث امامت.) امدادهای غیبی به انسانهای شایسته میرسد؛ حتّی افراد عادی اگر متّقی باشند نور الهی پیدا میکنند و خداوند راه حقّ را به نحوی به آنان نشان میدهد. «اتَّقُوا اللَّهَ ... یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً» (حدید ،۲۸)
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیات ۴۱ - ۴۲ - تفسیر نور:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» «ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید * و او را در هر صبح و شام تسبیح نمایید (و به پاکی بستایید)»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۴۱ - ۴۲:
یاد خداوند تنها با زبان و گفتار نیست، بلکه در هر فکر، کار و حرکتی رضایت خداوند را در نظر داشتن است. قرآن برای ذکر خدا آثار و برکاتی بیان کرده و یکی از دلایل نماز را ذکر خدا دانسته است، «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی» (طه،۱۴) یاد خدا تنها وسیلۀ آرامش دلهاست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد،۲۸) و روح آرام و نفس مطمئنّ به پرواز در می آید و به حقّ میرسد. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ» (فجر،۲۷ – ۲۸ ) و اعراض از ذکر خدا زندگی نکبت باری را به همراه دارد «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (طه،۱۲۴)
گفتهاند: تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسّلام نمونهای از ذکر کثیر است. (کافی، ج ۲، ص ۵۰۰)
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کس زبان ذاکر داشته باشد، خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است. و امام صادق علیهالسّلام فرمود: هر چیزی حدّی دارد جز ذکر خدا. در حدیث میخوانیم: قلب و روح، مثل آهن زنگ میزند و ذکر خدا وسیلۀ روشنی و جلای آن است.
در روایات آمده است: ذکر خدا تنها با زبان نیست، ذکر واقعی آن است که هنگام حلال و حرام یاد خدا کنیم و از گناه دست برداریم. (میزان الحکمة و سفینةالبحار (ذکر))
تفسیر صفحۀ ۴۲۳ قرآن کریم - سورۀ احزاب - آیۀ ۴۳ - تفسیر نور:
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً» «او کسی است که بر شما درود میفرستد و فرشتگان او (نیز بر شما درود میفرستند) تا شما را از تاریکیها (کفر، شرک، جهل، تفرقه و خرافات) به سوی نور (ایمان، تقوا، علم و وحدت) در آورند و او به مؤمنان مهربان است»
نکتههای سورۀ احزاب - آیۀ ۴۳:
در آیۀ قبل فرمود: خدا را بسیار یاد کنید. در این آیه میفرماید: خداوند بر شما صلوات میفرستد؛ گویا صلوات خدا ذکر کثیر شماست، مثل آیۀ «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (بقره،۱۵۲)
انتهای خبر/10