۷ بهمن؛ روایت روزی که بیرجند به پاخاست
روایت بهمن ۱۳۵۷ روایت روزهای آمیخته با اشک و لبخند است، روزهایی که مردم جنوب خراسان(بیرجند) در راهپیمایی اعتراض به رژیم ستم شاهی، شهیدان علی سندروس و محمود سورگی را تقدیم انقلاب اسلامی کردند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، بهمن ۱۳۵۷ روزهای سرنوشتسازی برای ایرانیان داشت. آن روزها لحظه موعد برای کسانی که سالها رنج و سختی و مبارزه علیه حکومت پهلوی را به جان خریده بودند، فرا میرسید.
خروج شاه از ایران در دی ماه ۱۳۵۷، قریبالوقوع بودن بازگشت امام خمینی(ره) را به مردم نوید میداد. هرچند دولت بختیار و همپیمانانش به هر نحوی به دنبال ایجاد تأخیر در این امر بودند. آنان بازگشت امام خمینی(ره) را به منزله پایان کار حکومت شاه میدانستند، بنابراین دولت بختیار برای جلوگیری از آن به هر اقدامی متوسل شد. زمانی که امام تاریخ سفر به ایران را اعلام کردند، شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر حکومت پهلوی، به عنوان آخرین تلاش، دستور بستن فرودگاهها را صادر کرد.
این دستور خشم مردم انقلابی را در پی داشت. آنان پس از اجتماع برای اعلام همبستگی با روحانیون متحصن به سمت دانشگاه تهران روانه شدند که دخالت نظامیان در اطراف دانشگاه تهران به شهادت عدهای منجر شد. آمار بیمارستانهای تهران از شهیدان هفتم بهمن بالغ بر ده نفر بود. ناظران آن روز از شهادت جوانانی با کمتر از ۲۲ سال سن خبر دادند.
و اما مردم مناطق جنوب خراسان نیز پا به پای سایر هم وطنانشان در روزهای مهم سال ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقشآفرین بودند.
تاریخ را که ورق میزنیم حماسه هفتم بهمن در میان رویدادها رخنمایی میکند، روزی كه مردم بیرجند همراه با سراسر ایران در تظاهرات گسترده شركت كرده و از جان، مال و ناموس خود برای رهايی از رژيم ستمشاهی گذشتند و خروش آزادی سر دادند.
صبح هفتم بهمن ۱۳۵۷ بعد از اقامه نماز مردم کم کم برای حضور در تظاهرات ضد شاهنشاهی شال و کلاه کردند و راهی حسینیه پایین شهر شدند.
شب قبل فرماندار وقت بیرجند اعلام کرده بود مردم به خیابانها نیایند در غیر این صورت دستور تیر مستقیم خواهد داد اما مردم متدین و با صلابت این خطه به خیابانها آمدند و پشت سر علما، بزرگان و روحانیون منطقه علیه رژیم ستمشاهی فریاد زدند.
آن روز از میدان ابوذر تا میدان شهدا فعلی شهر بیرجند مملو از جمعیت مردمی بود که به عشق اسلام و امام خمینی (ره) آمده بودند تا ثابت کنند خون بر شمشیر پیروز است. تظاهرات از سمت خیابان ۶ بهمن (میدان امام فعلی) به سمت خیابان فرح (طالقانی فعلی) و سپس میدان کوروش (ابوذر فعلی) ادامه داشت و علما جلودار مردم بودند، آیت الله نابغ آیتی، آیت الله ربانی، حجتالاسلام شهاب و حاج آقای عبداللهی در صف اول حضور داشتند.
بیرجندیها راهپیمایی و حرکت خود را از حسینیه پایین شهر به سمت خیابان طالقانی آغاز کردند و این در حالی بود که نیروهای نظامی در مقابل مردم مسلح و آماده تیراندازی بودند.
شعارهای تند مردم هر لحظه شدیدتر میشد، در این بین یک روحانی شجاع و جسور به نام حجتالاسلام واحدی با صلابت تمام به میان جمعیت رفت و گفت بگو «مرگ بر شاه» و جمعیت با صدای بلند همراهی کردند.
در این تظاهرات که همراه با تیراندازی نیروهای ژاندارمری بود، شهید «علی سندروس» و شهید «محمود سورگی» در آن به شدت مجروح و پیش از رسیدن به بیمارستان به شهادت رسیدند.
خون شهدای هفتم بهمن در بیرجند این روز را تبدیل به روزی ماندگار در تاریخ مبارزات مردم این دیار کرد و نامشان در فهرست ۱۴ شهید انقلاب اسلامی در خراسان جنوبی از جمله شهید «محمدتقی خاکشور، محمدعلی راستگومقدم، سید هاشم کوشهای، محمود میری و پرویز حسینی» قرار گرفت.
جمعی از خبرنگاران خراسان جنوبی در یکی از روزهای زمستان مهمان خانه گرم «نرگس حسینینژاد» مادر مهربان شهید سندروس شدند تا باری دیگر خاطرات آن روز را مرور کنند.
مادر شهيد علی سندروس خاطرات هفتم بهمن ۵۷ را اينگونه توصيف میکند: شب قبل از آن روز یکی از بستگان که در ژاندارمری بود با ما تماس گرفت و گفت ماموران فردا اجازه تیر دارند و راهپیمایی سنگین است، کسی از شما شرکت نکند. اما خدابیامرز پدر شهید در پاسخ گفت: «به عهدی که با خدا بسته ایم پایبندیم و از این راه باز نمی گردیم حتی از جانمان را در این راه از دست بدهیم».
همه ما مشتاقتر از روزهای دیگر آماده رفتن به راهپیمایی بودیم؛ علی آن شب بیتاب بود و خواب آرامی نداشت، مدام در خواب دست و پا میزد صبح هم رفت غسل شهادت کرد.
وی ادامه میدهد: صبح فردا علی از همه زودتر بیدار شد و برای رفتن به تظاهرات خود را آماده کرد، همه اعضای خانواده عازم تظاهرات شدیم. علی مسئولیت برادر کوچک را برعهده گرفته بود و دخترم با من بود.
در مسیر میدان ابوذر تا میدان شهدای فعلی بیرجند در حرکت بودیم که هرچه میگذشت شعارها کوبندهتر و محکمتر میشد. حسینینژاد میافزاید: ساعت ۱۱ ظهر با طنینانداز شدن شعارها صدای تیر هوایی آمد و جمعیت پراکنده شد، همراه خیلی از بانوان به خانههای واقع در حاشیه خیابان پناه بردم.
صدای شلیک ادامه داشت اما دیگر به نظر میرسید تیر هوایی نیست که ناگهان انگار تیری به قلبم خورد، دردش را حس میکردم! از حال رفتم و به من آب قند دادند تا کمی حالم بهتر شد. یک ساعتی از تیراندازی گذشته بود که عموی علی به آنجا آمد و سراغ ما را گرفت. شروع به گریه کرد و گفت: «کاش به جای این بچه من را میزدند» آنجا بود که فهمیدم صدای تیری که در قلبم احساس کردم، واقعی بوده است.
روزی که خون فرزند ۱۴ سالهام به زمین ریخت
مادر شهید سندروس میگوید: شلوغیها که کم شد به خانه برگشتم، هیاهو و انبوه مردمی که در کوچه رفت و آمد داشتند شک من را به یقین بدل کرد. آن گونه که برایم تعریف کردند فرزند ۱۴ سالهام علی در مسیر راهپیمایی و جلوی ژاندارمری در حالی که برادر کوچکش را به آغوش گرفته بود با شلیک گلوله به پهلویش به شدت مجروح میشود اما یکی از ژاندارمریها اجازه نمیداده و میگفته باید نفساش قطع شود تا او را به بیمارستان ببرید. در نهایت فرزندم قبل از رسیدن به بیمارستان به شهادت میرسد.
عکسی از مراسم راهپیمایی شهر بیرجند را که یکی از عکاسان شهر به او هدیه داده است، نشانمان میدهد. علی جوان پشت پرچم با مشت گره کرده در حال شعار دادن است. مادر شهید سندروس میگوید: آن قدر اشتیاق داشت که میگفت امام که به ایران بیاید با معلم و یکی از دوستانم برای استقبال به تهران میروم اما قبل از آمدن امام به آرزویش و شهادت رسید.
مادر هنوز به خوبی آن روزهای سخت و داغ فرزند نوجوانش را به یاد دارد و میگوید: ۷ بهمن ۵۷ مصادف با روزهای پایانی ماه صفر و رحلت پیامبر(ص) بود. دوست فرزندم، که در روز شهادت علی همراه او در راهپیمایی شرکت کرده بود بعد از شهادتش برای ما تعریف میکرد که در بین راه به شوخی به علی گفتم «علی تو که راهپیمایی نرفته تیر خوردی، کاپشنات سوراخ است» و جواب داده بود «نه امروز ساعت ۱۱ تیر میخورم».
روز بعد از هفتم بهمن خانواده شهید سندروس و شهید سورگی توانستند در شرایط امنیتی پیکرهای فرزندان شهیدشان را از بیمارستان بیرجند تحویل بگیرند و با اینکه نیروهای شهربانی تاکید کرده بودند اجازه مراسم تشییع رسمی ندارند اما با فشاری که علما و مردم وارد کردند بزرگترین تشییع جنازه شهدای بیرجند برگزار شد.
انتهای گزارش/