
یادداشت خبرنگار؛
سربازان قلم؛ جبههداران بیوقفه درد مردم
خبرنگاران با قلمی آغشته به دغدغه و عشق، از محرومیتها و مشکلات مردم مینویسند تا صدای بیصدایان شوند و شاید گرهای در زندگی آنها بگشایند؛ جبههای که پر است از رنج و امید.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، مهدی کاظمیفرد خبرنگار و سردبير پایگاه خبری تحلیلی خاورستان در یادداشتی نوشت: در دنیایی که خبرها با سرعت نور جابهجا میشوند و شبکههای اجتماعی لحظهای آرام نمیگیرند، شاید کمتر کسی مکثی کند و از خود بپرسد: این خبرها چگونه به دست ما میرسند؟
چه کسی آنسوی دوربین یا پشت صفحه کلید، رنج سفر، بیخوابی، فشار روانی، بیمهریها و ناکامیها را به جان میخرد تا ما از رنجی پنهان، معضلی مزمن یا موفقیتی گمنام باخبر شویم؟
نام این انسانها «خبرنگار» است؛ و این کارزار بیامان، «جبهه رسانه».
خبرنگاری برای بسیاری شاید تنها حرفهای روزمره باشد، اما برای آنان که دل در گرو حقیقت و تعهد اجتماعی دارند، این مسیر بیش از یک شغل است؛ این رسالت است. رسالتی که خبرنگار را به دل بحرانها، به اعماق مناطق محروم، به پشت درهای بسته ادارات و در برابر وعدههای عملنشده مسئولان میکشاند.
خبرنگاران دغدغهمند، آنهایی هستند که با دیدن درد مردم، نه میتوانند چشم بپوشند و نه آرام بگیرند. خبرنگاران، زمانی آرامش دارند که با قلمشان صدایی از بیصدایان شوند. وقتی در گرمای تابستان به روستایی مرزی سفر میکنند و صف طولانی مردم برای آب آشامیدنی را میبینند، وقتی کودکی را میبینند که به جای مدرسه، در جاده خاکی بار میبرد، چگونه میتوانند بیتفاوت باشند؟
قلم؛ سلاحی برای نبرد با بیعدالتی
وقتی از «جبهه رسانه» صحبت میکنیم، از میدانی سخن میگوییم که سلاحش، قلم است. خبرنگاران در این جبهه، با سلاح آگاهی میجنگند. نه علیه افراد، بلکه علیه بیتفاوتی، فساد، بیعدالتی و بیتوجهی به مردمی که صدایشان در هیاهوی سیاست و اقتصاد گم شده است.
گاهی این خبرنگاران با خود میگویند: «کاش خبرنگار نمیشدیم.» زیرا اگر ندانی، نبینی و نشنوی، شاید درد نکشی. اما وقتی میبینی و فقط میتوانی بنویسی، آنهم در حالی که پاسخ عملی در کار نیست، آنوقت است که رنج، چند برابر میشود.
اما با این حال، آنها ایستادهاند. خستگیناپذیر و مقاوم. چون باور دارند که شاید همان یک گزارش، همان یک عکس، همان یک تیتر، آغازی باشد برای تغییری بزرگ.
از تحریریه تا روستا؛ راهی که عشق طی میکند
خبرنگار، پیش از آنکه نویسنده باشد، یک انسان دغدغهمند است. کسی که اگر عشق، علاقه و تعهدی درونی نداشت، سالها پیش از این میدان بیرون میرفت و کار کمدغدغهتری را انتخاب میکرد. اما آنچه که آنها را نگه میدارد، نه حقوقهای اندک، نه جایگاههای اجتماعی، بلکه عشق به مردم و امید به گرهگشایی است.
بارها پشت تلفن مسئولان ماندهاند، بارها از بیپاسخ ماندن پرسشها ناامید شدهاند، بارها وعدههایی شنیدهاند که هیچگاه عملی نشدهاند، اما ایستادهاند. چون آنها با امید مینویسند. امید به اینکه شاید مسئولی بخواند، وجدانی بیدار شود، اقدامی شکل بگیرد و گرهی باز شود.
هر بار که گزارشی از نتیجهبخش شدن یک مطالبه محلی، افتتاح یک جاده، تجهیز یک مدرسه، یا تأمین آب برای روستایی دورافتاده منتشر میشود، خبرنگار، هرچند در سایه، اما لبخند رضایتی بر لب دارد. چون میداند سهم کوچکی در این تغییر داشته است.
خبرنگار تنها راوی اتفاقات نیست؛ او گاهی شاهد خاموش تاریخ و گاهی زبان فریاد مردم است. او مینویسد تا آنچه در لایههای پنهان جامعه مانده، دیده شود. او کاوش میکند، میپرسد، تحقیق میکند و ریسک میپذیرد، تا «واقعیت» زیر آوار بیخبری و سانسور دفن نشود.
و مگر میشود گفت که این تلاش، جهادی مقدس نیست؟ مگر جز این است که آنها در خط مقدم جنگ با فقر، نابرابری، تبعیض، و بیتوجهی میجنگند؟ مگر نه این است که برای آنها، درد مردم، مهمتر از آسایش شخصی و امنیت شغلی است؟
کلام آخر؛ کاش قلم، گرهگشا باشد
خبرنگار با بوی کاغذ، جوهر خودکار و دلهره ناشی از حقیقتی که برملا میکند، زنده است. زیستن در فضای رسانه، هم تلخ است و هم شکوهمند. تلخ، از جنس نادیدهگرفتهشدنها و مشکلات بیپایان. شکوهمند، از جنس تأثیرگذاری، روشنگری و امیدآفرینی.
سربازان جبهه رسانه، با دلهایی پر از دغدغه و دستانی پر از مسئولیت، هر روز در سنگر تحریریهها، دوربینها، ضبطصوتها و میکروفنها میجنگند. تا زمانی که «مشکلی» هست، آنها هستند. تا وقتی که «صدایی» باید شنیده شود، آنها مینویسند.
کاش با هر نوشتهای، گرهی باز شود...
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!