حالت تاریک
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن خاورستان | khavarestan هستید؟
سنگر من و دیگر برادرنم خالی نماند
وصیت‌نامه شهید «علی‌اکبر سهرابی»؛

سنگر من و دیگر برادرنم خالی نماند

در وصیت‌نامه شهید «علی‌اکبر سهرابی» چنین آمده است: سنگر من و دیگر برادرنم خالی بماند و برای حفظ ناموس و ارزش‌های اسلامی که هر فرد مسلمان در وجودش احساس می‌کند بپا خواسته و از ارزش‌ها دفاع نمایند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «خاورستان»، شهید علی‌اکبر سهرابی ۲۸ شهریور سال ۱۳۴۹ در شهرستان سرخس دیده به جهان گشود. او پس از اتمام مقطع ابتدایی، تحصیلات خود را مقطع متوسطه اول ادامه داد. با این که در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی سنی کمی داشت، اما با دیوار نویسی به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و به همین سبب از سوی مدرسه مورد تنبیه قرار گرفت، اما این تنبیه‌ها از علاقه و تلاشش برای انقلاب نکاست. با تشکیل بسیج، به همراه پدر اولین نفراتی بودند که به عضویت بسیج محله درآمدند و مشارکت فعال داشتند. ارادت فراوانی به رهبر انقلاب داشت به طوری که اگر فامیل یا بیگانه کوچکترین حرف یا شوخی در مورد امام می‌گفت ناراحت می‌شد.

با آغاز جنگ تحمیلی همواره به دنبال حضور در جبهه‌ها بود، اما به دلیل سن کم تقاضای او مورد پذیرش قرار نگرفت، تا این که با دست بردن در شناسنامه و افزایش سن خود به آرزوی دیرینه خود که حضور در جبهه باشد رسید.

مادر شهید می‌گوید: روز آخری که علی اکبر به جبهه می‌خواست اعزام شود، با لبخند از زیر قرآن عبور کرد. از او علت لبخندش را در ضمن این سوال که «مگر قرآن را قبول نداری!» جویا شدم. پاسخ داد مادرم من قرآن را قبول دارم، اما سفر من بی بازگشت است و من شهید می‌شوم. من که ناراحت شده بودم از او پرسیدم این چه حرفی است که می‌زنی؟ پاسخ داد مادرجان من از شهادتم اطمینان دارم، چون خوابش را دیده‌ام.

سرانجام شهید علی اکبر سهرابی سوم بهمن‌ماه ۱۳۶۶ در منطقه ماووت، عملیات بیت المقدس ۲ در حین شکار تانک دشمن به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

در وصیت‌نامه زیبای شهید چنین آمده؛

بسم الله الرحمن الرحیم

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

و گمان مبرید افرادی که در اه خدا کشته می‌شوند مردگانند بلکه آنان زنده اند و نزد خدای روزی می‌خورند

پدرم تو که برای من زحمت و رنج کشیده‌ای و تلاش‌ها برایم کردی و از آخر مرا با جان و دل تقدیم اسلام نمودی از تو سپاسگزارم و امیدوارم که از من درگذری و مرا ببخشی، تو زحمت‌ها برایم کشیده‌ای و در راه بزرگ کردن من سختی‌ها به جان خریده‌ای و در زمستان سرد و تابستان گرم کار کرده‌ای، مرا ببخش اگر زمانی کاری کردم و قلب مومنت را به درد آورده ام از روی جهل و نادانی ام بود. پس بر من خرده گیر و از گناهم درگذر. امیدوارم مجلس عزایم آن طوری جلوت کنی که مردم فکر کنند مجلس دامادی ام است. دوست دارم در مجلس عزایم سفید بپوشی و شیرینی پخش کنی.

اما‌ای مادر، مادری که رسالت فاطمه (سلام علیها) سیلی خورده را بر عهده داری. امیدوارم در راه رسیدن به هدفت که همان روشن کردن مردم در برابر یزدیان زمان است موفق باشی و امیدوارم پیام نه تنها خون من را برسانی. امیدوارم وقتی که در جمع خانوده‌های شهدا نشستی همیشه از فرزند خود سخن نگویی، زیرا مرا با این کار رنج داده ای، زیرا ما شهدا با هم برادر بوده و هستیم. تو نیز اگر بدی‌ای  از من دیده‌ای به بزرگواری خود ببخش و حلالم کن، زیرا می‌دانم که برای زحمت‌های متعددی کشیده‌ای پس مرا ان‌شالله می‌بخشی.پیام من به همسنگرانم این است که اسلحه من بردارند و نگذارند به زمین بیفتد و بر قلب روباه صفتان تاریخ هجوم آورند و ان‌شالله پرچم پر افتخار توحید و یگانگی در بلند‌ترین نقطه از جهان پهناور برفراشته و نسبت به هم کمال مهربانی و برادری را اتخاذ نمایند

پیام من به امت حزب الله همیشه در صحنه این است همانطور که امامان فرمودند رفتن به جبهه واجب کفائی است سنگر من و دیگر برادرنم خالی بماند و برای حفظ ناموس و ارزش‌های اسلامی که هر فرد مسلمان در وجودش احساس می‌کند بپا خواسته و از ارزش‌ها دفاع نمایند و نگذارند مزدور عراقی غیرت و مردانگی شما را لگد مال کرده و پای بر ارزش‌های انسانی شما گذارند.

از خواهران گرامی می‌خواهم حجابشان را حفظ نمایند

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از