حالت تاریک
  • شنبه, 1404/09/01 شمسی | 2025/11/22 میلادی
آیا مایل به نصب وب اپلیکیشن پایگاه خبری تحلیلی خاورستان هستید؟
بازنشستگی؛ شروع دار پارچه‌بافی و خلق لباس زنده
خاورستان گزارش می دهد:

بازنشستگی؛ شروع دار پارچه‌بافی و خلق لباس زنده

زهرا جاهد و الهه دشتی، از بازنشستگی و فارغ‌التحصیلی تا دنیای پارچه‌بافی، مسیری نو خلق کردند؛ با پنبه خالص مله‌ای، پارچه‌ها را به لباس تبدیل کردند و هنر بومی خراسان جنوبی را به جهان معرفی کردند.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی خاورستان، خورشید صبحگاهی از پشت کوه‌های خوسف سر برآورده بود و نسیم سرد پاییزی از دل زمین گرم خراسان جنوبی می‌گذشت. در خانه‌ای ساده، صدای دار پارچه‌بافی آهسته و پیوسته سکوت فضا را پر می‌کرد. زهرا جاهد، پس از سی سال خدمت در آموزش‌وپرورش، در همان روزهای بازنشستگی فهمیده بود مسیرش هنوز تمام نشده است. او می‌دانست که بازنشستگی نه پایان، بلکه دری است که به دنیایی تازه باز می‌شود؛ دنیایی پر از خلاقیت، آزمون و تجربه.

در همان روزها، الهه دشتی، عروس او، تازه دوران دانشگاهی‌اش را به پایان رسانده و منتظر طرح بود. هر دو در شرایطی بودند که نه می‌خواستند دست روی دست بگذارند، نه هنوز وارد مرحله بعدی زندگی‌شان شده بودند. روزی، در گفت‌وگویی ساده، تصمیم گرفتند کاری تازه آغاز کنند؛ کاری که ریشه داشته باشد، معنا بدهد و چیزی خلق کند که از دل زندگی آن‌ها برآید.

ریشه‌ها و نخستین سؤال بزرگ

ریشه‌ها آن‌ها را به خوسف بردند؛ به روزهایی که صدای دار پارچه‌بافی بخش عادی زندگی بود. مادر همسر الهه سال‌ها در این هنر فعالیت کرده بود و خاطرات مادربزرگ زهرا نیز در کارگاه‌های سنتی زنده بود.

یک سؤال ساده اما تعیین‌کننده ذهنشان را مشغول کرد: چرا پارچه‌بافی باید فقط در قالب حوله باشد؟ آیا نمی‌شود آن را به لباس تبدیل کرد؟ همین سؤال کوچک مسیر زندگی آن‌ها را تغییر داد و باعث شد وارد دنیای ناشناخته اما پرهیجان پارچه‌بافی شوند.

اولین دار و شروع آموزش‌ها

اولین دار پارچه‌بافی را خریدند و بلافاصله متوجه شدند که آموزش‌ها همزمان آغاز شده‌اند. درست روبه‌روی خانه، آموزشگاه فنی‌وحرفه‌ای تازه‌ای افتتاح شده بود که دوره پارچه‌بافی ارائه می‌داد. انگار مسیر به جای اینکه پیدا شود، خودش از آن‌ها دعوت کرده بود.

روزها در کلاس‌ها می‌آموختند و شب‌ها با شوق به سراغ دار می‌رفتند. صدای برخورد دفتین، مانند ضربان یک زندگی تازه، هر لحظه آن‌ها را به جلو می‌برد. یک چرخ خیاطی صنعتی هم خریدند و در انباری گذاشتند؛ منتظر روزی که اولین پارچه‌شان لباس شود.

تولد نخستین لباس

کمتر از یک ماه گذشته بود که اولین پارچه واقعی در دستشان بود؛ ساده و بی‌نقص نبود، اما لبخندشان کامل شد. با کمک یک خیاط آشنا، آن پارچه به لباس تبدیل شد. آن لباس کوچک، برای آن‌ها تنها یک محصول نبود؛ سندی بود از آغاز مسیر خلق و خلاقیت.

در همان زمان، اولین نمایشگاه فنی‌وحرفه‌ای برگزار شد و آن لباس به نمایش گذاشته شد. انتظار نداشتند مردم چنین واکنش مثبتی نشان دهند. تشویق‌ها، لبخندها و پرسش‌های بازدیدکنندگان، مسیر جدی آن‌ها را شکل داد.

انتخاب پنبه مله‌ای و سختی مسیر

اما مسیر ساده نبود. پارچه‌های صنعتی ارزان و فراوان بودند، اما آن‌ها تصمیم گرفتند با پنبه خالص مله‌ای کار کنند؛ پنبه‌ای که مستقیم از مزرعه می‌آید و بدون هیچ ماده شیمیایی است. الیاف طبیعی سخت‌تر بود، اما زنده و ارزشمند. این پنبه، همان پنبه قهوه‌ای خراسان جنوبی، هویت کارشان شد؛ هویتی که امروز شهر ملی بافی را برایشان به ارمغان آورده است.

عرض پارچه محدود بود، تولید زمان‌بر بود و دوخت لباس مصرف بالایی داشت؛ قیمت تمام‌شده بالا رفت. از طرف دیگر، بسیاری مردم مفهوم پارچه دست‌باف را نمی‌دانستند. برخی آن را با قلاب‌بافی اشتباه می‌گرفتند. زهرا و الهه با عکس، فیلم و توضیح‌های متعدد فرآیند را روشن می‌کردند. صبر و استمرار، کلید موفقیت بود.

با آزمون و خطا توانستند طرح‌های مورد علاقه مردم را پیدا کنند و پارچه‌های ساده را تبدیل به طرح‌دار کنند. هدف از ابتدا روشن بود: پیوند سنت به مدرنیته.

پیوند سنت و مدرنیته

نمایشگاه‌ها به آن‌ها جان می‌دادند؛ لمس پارچه، نگاه تحسین‌آمیز و واکنش مردم، خستگی‌ها را می‌شست و فروش داخلی تقویت شد. به تدریج صادرات چمدانی آغاز شد؛ به آلمان، ایتالیا، استرالیا و کشورهای دیگر. مشتری‌ها پارچه‌ها را می‌بردند و برای دوستان خود می‌فرستادند؛ بدون هزینه‌های سنگین صادرات رسمی. برخی هم واسطه شدند و بازارهای جدید را به آن‌ها معرفی کردند.

نمایشگاه‌ها و حضور در ایران‌اکسپو، آشنایی با پیشکسوتان صنعت و یادگیری نحوه معرفی محصول، مسیر آن‌ها را شکل داد. پیشکسوتانی مانند خانم فاطمه ذاکریان کنار آن‌ها بودند و تجربیات ارزشمندی منتقل کردند.

امروز چندین خیاط مستقیم با آن‌ها همکاری می‌کنند و محصولاتشان در کشورهای خارجی دیده شده است. این مسیر نشان می‌دهد که استمرار، خلاقیت و پیوند سنت به مدرنیته می‌تواند هنر بومی را جهانی کند.

مسیر دیجیتال و جهانی شدن هنر بومی

راه‌اندازی سایت و فروش آنلاین، گام بعدی در مسیر توسعه بود. اکنون هر نخ دار، ادامه راه زنانی است که پیش از آن‌ها در این خاک زندگی کرده‌اند. هنر بومی حفظ و مدرن شده و مسیر از خوسفه تا نمایشگاه‌های بین‌المللی ادامه یافته است.

برای زهرا جاهد، بازنشستگی آغاز مسیر واقعی تولید، خلاقیت و خلق ارزش بود. مسیر پارچه‌هایی که نفس می‌کشند و زنده‌اند، از دل خاک خراسان جنوبی قد می‌کشند. برای الهه دشتی، روح او با لمس پنبه خالص و صدای دار آرام می‌گیرد. این مسیر نه فقط کسب‌وکار، بلکه داستانی از استمرار، هویت و ارزش‌آفرینی است.

صدای دار؛ روایت زنده خراسان جنوبی

در گوشه‌ای از کارگاه، صدای دار همچنان می‌آید؛ تند و آهسته، پیوسته و آرام. هر نخ، هر ضربه دفتین، هر پارچه‌ای که لباس می‌شود، داستان تازه‌ای است. داستان زنانی که مسیر سنت و خلاقیت را به جهان پیوند زده‌اند، مسیر هنری که از یک خانه کوچک در خوسفه آغاز شد و اکنون جهانی شده است.

 انتهای خبر/

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از

  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر می‌گذارید!